به گزارش شهرآرانیوز؛ جواد چشمهنور یکی از مبارزان انقلابی مشهد است که حوادث دیماه۱۳۵۷ مشهد را از نزدیک دیده و در شلوغیها و درگیریهای ۹ و ۱۰ دی نیز حضور داشته است؛ ۱۰دی، روزی که در آن کشتاری صورت گرفت که مثلش را در هیچجای دیگر ندیده بود.
سابقه چشمهنور در فعالیتهای سیاسی و مبارزات انقلابی به سال۱۳۵۲ برمیگردد؛ آن زمان که مدت زیادی از تشکیل گروه «ستاره اسلام» به رهبری [شهید]مهدیفرودی نگذشته بود و او و چند دانشجوی فعال سیاسی دیگر، پابند این جمع شدند؛ جوانهایی که چندنفرشان هم شهید شدهاند. چشمهنور میگوید: «من در مقطع دبیرستان پا به گروه ستاره اسلام گذاشتم.
از همان زمان فعالیتها ادامه داشت تا رسید به دیماه۱۳۵۷ که جوانی ۲۵ساله بودم. من و بسیاری از دانشجوها و مردم انقلابی آن روزها، در مسجد امامحسنمجتبی (ع) و مسجد کرامت پای درس آیتا... خامنهای و دیگر اساتید و رهبران مبارز انقلابی مینشستیم و با هدایت و رهبری آنها در راهپیماییهای زیادی شرکت میکردیم. بخشی از کارگروه ما نیز هدایت مردم در مسیرهای راهپیمایی بود تا بدانند از کجا شروع کنند و تا کجا ادامه دهند و چه شعارهایی بدهند.»
چشمهنور معتقد است که «حادثه ۱۰دی در مشهد یکباره شکل نگرفته و شجاعتهای مقطعی عدهای به رهبری آیتا... خامنهای منجر به این واقعه عظیم شده است.» او تعریف میکند که «ساواک بهقدری در دل مردم رعب و وحشت ایجاد کرده بود که اعضای یک خانواده از هم میترسیدند و به یکدیگر اعتماد نداشتند.
همسایه از همسایه و فامیل از فامیل میترسید که مبادا یکی نفوذی باشد و او را لو بدهد. اگر مردم در خیابان گروهی را میدیدند که علیه شاه و رژیم وقت شعار میدادند، از آنها فرار میکردند، مبادا آسیبی به آنها برسد؛ بااینحال گهگاهی گروههای ۱۰ تا ۱۵نفره شروع به شعاردادن میکردند. کمکم آن گروههای کوچک، بزرگ و بزرگتر شدند تا رسید به جمعیت عظیمی در روزهای ۹ و ۱۰ دیماه ۱۳۵۷.»
آن روزها انگار پیش چشم چشمهنور است؛ میگوید: «عصر هشتم دی، آیتا... خامنهای در مسجد گوهرشاد سخنرانی داشتند و مردم را به شرکت در تظاهرات دعوت کردند. قرار شد فردای آن روز مردم از چهارراه شهدا، بهطرف فلکه آب و فلکه برق بروند و بعد از آن به سمت چهارراه لشکر و استانداری حرکت کنند.
یادم میآید سیل جمعیت بهقدری زیاد بود که از تاسوعا و عاشورای آن سال هم بیشتر بود. افراد شاخص انقلابی، رهبران و علمای بزرگی مانند آیتا... خامنهای، آیتا... طبسی و آیتا... هاشمینژاد در این راهپیمایی حضور داشتند که بیشتر از پنج ساعت طول کشید. بعضی مردم با قربانیکردن گاو جلوی جمعیت، از این حرکت استقبال کردند.
جلوی استانداری، مردم با گمان پیوستن ارتشیها به نیروهای انقلابی، گل و شیرینی پخش میکردند تا اینکه چند جیپ ارتشی از سوی دیدگاه لشکر و تعدادی دیگر از سمت میدان تقیآباد به سمت مردم آمدند. جمعیت بهقدری زیاد بود که ما نتوانستیم وارد استانداری شویم و بعد صدای تیراندازی شنیده شد. تانکها به جلو و عقب حرکت میکردند تا مردم را بترسانند و پراکنده کنند. جمعیت خانمهای شرکتکننده در این روز هم نسبت به روزهای قبل پررنگتر بود.
در همان میان دیدم خانم جوانی که حدودا ۲۵ساله بود روی زمین افتاد و تانک از روی پاهایش رد شد. من و چند نفر از دوستانم که این صحنه را دیدیم، سریع برای کمک به سمت آن خانم که نامش مبینهسالاری بود دویدیم. پاهایش بهقدری ورمکرده بود که نمیتوانست خود را تکان بدهد.
به هر زحمتی بود یک پیکان جور کردیم و آن خانم را به بیمارستان رساندیم، ولی متأسفانه زنده نماند و شهید شد. علاوه بر شهیده سالاری، بسیاری زنهای دیگر در همان روز ۹دی به شهادت رسیدند که نامشان در لیست شهدا بود ولی بعدها در بنیاد شهید ثبت نشد.»
او میگوید: ارتش و رژیم گویی بعد از حادثه ۹دی، اختیار از دست داده بود، چون فردای آن روز، با تانک به جان مردم افتاد؛ برایش کودک، دختر، پسر، زن و مرد هم فرقی نداشت. هر که را سر راهش بود، به گلوله میبست. حتی زنان و مردانی که در صف نانوایی بودند و داشتند زندگیشان را میکردند نیز از این حملات در امان نبودند. انگار گرگی زخمی برای تلافی به شهر آمده بود.
تانکهای ارتش ۱۰دیماه ۱۳۵۷ از پادگان ارتش بیرون آمدند و ازدم، همه را تیرباران کردند. مردم میخواستند پایگاه نیروی پایداری را در چهارراه نادری تصرف کنند که ارتش با یک گروه جدید به آنجا آمد و مردم را مجددا به رگبار بست و عده زیادی را هم بازداشت و زندانی کرد.
چشمهنور اینها را میگوید، اما وقتی بنا میشود منحصربهفردترین چیزی را که در روزهای دی ۱۳۵۷ دیده است، تعریف کند، میگوید:، اما آنچه از آن دوران بهخوبی در ذهنم مانده، حضور اقشار مختلف مردم در تظاهرات است که از جمله آنها، اقشار ضعیف جامعه بودند که پای این انقلاب ایستادند و جان دادند. امیدوارم نسل امروز نیز این تاریخ را بخواند و بداند چه بر سر شهر و کشورش آمده است.